به طور کلی دیپلماسی فرآیند ارتباطی بین بازیگران بین المللی است که هدف آن حل تعارض ها بواسطه ی مذاکره و بدون شروع یک جنگ است. در واقع هنر دیپلماسی این است که تعارض را به همکاری تبدیل کند و منوط به انتخاب شیوه ی خاصی از دیپلماسی بتواند امتیاز بیشتری در راستای نیل به اهداف خود از سایر بازیگران بین المللی کسب کند. ذکر این نکته ضروری است که دیپلماسی ابزاری است که در کنار سایر ابزار ها همچون تبلیغات، نیروی نظامی و...یک کشور را در رسیدن به اهداف سیاسی خود در عرصه بین المللی یاری می کند.
اگر چه برای دیپلماسی می توان سابقه ای فراتر از دولت شهرهای یونان تصور کرد و پیشینه ای آن را در تمدن شرق جست و جو نمود ولی سر آغاز تحول گسترده در دیپلماسی را باید در قرن 15 اروپا بیان نمود چرا که دیپلماسی دارای یک سازماندهی خاص شد و تشکیلات دائمی و تخصصی در کشورها بوجود آمد که علت آن را می توان در تحولات وسیع قرن 15 اروپا خلاصه کرد. به طور اخص کشور ایتالیا برای نخستین بار اقدام به تاسیس سفارت خانه های دائم در خارج از کشور خود کرد و سایر دولت های اروپایی این اقدام کشور ایتالیا را به عنوان الگوی برای خود قرار دادند. امروزه این دیپلماسی که نقطه سر آغاز آن کشور ایتالیا بود را شروع دیپلماسی سنتی در روابط بین الملل می نامند.
از ویژگی های این نوع دیپلماسی محدود بودن و دو طرفه بودن آن است به طوری که دو کشور نقش اصلی را ایفا می کردند و به دلیل همین محدودیت، پنهان کردن نتایج مذاکرات و حتی خود مذاکرات کاری بسیار سهل بوده است تشریفات دیپلماسی نیز در این مقطع شکل می گیرد و همچنین مجموعه از قواعد و امتیازات خاصی برای فعالیت های دیپلماتیک در نظر گرفته می شود مثلا تابع قوانین دولت متبوع خود بودن. دیپلماسی سنتی توانست دوره ای از ثبات که ما از آن به موازنه قدرت یاد می کنیم را در اروپای قرن 19 بر قرار کند اما بروز جنگ اول جهانی با عث شد نسبت به این نوع دیپلماسی بدبینی حاکم شود و اتفاق نظری شکل گرفت که در دیپلماسی جدیدی نمود پیدا کرد.
دیپلماسی جدیدی بنا بر خواست عمومی جامعه باید شکل می گرفت که شفاف تر از آنچه که در گذشته بود باشد چرا که علت بروز جنگ 1914 را در پنهان کاری های دیپلماسی سنتی می دانستند. در کنار این و تحت تاثیر خسارات ناشی از جنگ توجه ها به تشکیل سازمانهای صلح طلب در سطح جهانی معطوف شد که دکترین ویلسون در شکل گیری جامعه ملل از بزرگترین نشانه های این گرایش محسوب می شود که توانست با استقبال جامعه جهانی روبرو شود.
این نوع دیپلماسی که با سیستم امنیت دست جمعی ادعای جلوگیری از جنگی مشابه را داشت مورد توجه قرار می گیرد و امیدی فراگیر برای شروع زندگی پس از جنگ را جهانی را نوید می دهد.در واقع دیپلماسی نوین را می توان نماینده تمام عیار ایده آلیسم ها برای ترسیم جامعه جهانی بعد از جنگ اول جهانی دانست. به طور کلی به دلیل فاصله زیاد این نوع دیپلماسی با حقایق جامعه جهانی و نوعی خوشبینی که پشتوانه محکمی نداشت و همچنین گرایش دولتها برای تامین رفاه اجتماعی و اقتصادی شهروندان خود و به تبع آن تداخل منافع ملی دولتها با هم و عدم پذیرش تصمیمات این سازمان جهانی از سوی دولتها نتیجه ای جز شکست این دیپلماسی با شروع جنگ جهانی دوم در بر نداشت.
فرآیند مذاکرات در دیپلماسی نوین علاوه بر طرفین مذاکره توجه به مسائل مربوط به جامعه ملل نیز بود و این خود موجب محدودیتی جدید برای کشورها بود.دیپلماسی که در بعد از جنگ جهانی دوم شکل می گیرد اگرچه در ظاهر همان دیپلماسی نوین است اما با شکل گیری بازیگران و واحدهای جدید در روابط بین الملل و همچنین شروع جنگ سرد یک فضای چند جانبه گرایی شکل می گیرد که شروع این روابط نقطه عطفی در فضای بین المللی محسوب می شود. اگر چه نقش سایر کشورها مشهود نیست ولی می تواند در حاشیه رقابت دو ابر قدرت نقش بسزایی ایفا کند تا آنجا که علاوه بر کشورهای تحت سیطره ایدئولوژی غرب و شرق، کشورهای تحت عنوان عدم تعهد هم شکل می گیرد که تصمیمات آنها نقش موثری در دیپلماسی جهانی در آن مقطع ایفا می کند.تنش زدایی بین روابط غرب و شرق پیرامون بحث هسته ای شکل می گیرد و به همین دلیل از این دیپلماسی تحت عنوان دیپلماسی هسته ای نیز یاد می کنند که البته امروزه طیف وسیع تری از کشورها را در بر می گیرد.
با پایان یافتن نظام دو قطبی جهانی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دلایل عدیده ای که ذکر آن در حوصله ی این نوشته نیست دیپلماسی دچار تحولات گسترده ای شد و این تفکر حاکم شد که امتیازات بیشتری از طریق مذاکره و دیپلماسی می توان کسب کرد.آمریکا در این مقطع به عنوان رهبر ائتلاف نظامی بود که ضامن اجرایی سازمان ملل محسوب می شد.قضیه تهاجم عراق به کویت در سال 1991 و واکنش آمریکا می تواند مثالی برای این ادعا باشد اما شکست دیپلماسی در قضیه حل و فصل اختلافات بالکان پایانی برای خوشبینی آمریکا بود و از این به بعد بود که پیچیدگی دیپلماسی بعد از جنگ سرد مشخص شد. اگر چه بلوک شرق فرو پاشیده بود ولی این به معنی تحمیل خواسته های سیاستمداران آمریکایی به عنوان فاتح جنگ نبود چرا که با بروز قدرت های نو ظهور و تجدید نیروی روسیه در دوران پوتین و گسترش اختلافات با اروپا بخاطر شکل گیری اتحادیه اروپا و در نهایت افزایش روز افزون قدرت چین، آمریکا در عرصه بین المللی با رقبا و مشکلات جدیدی روبرو شد. علاوه بر عواملی که ذکر شد بعد از پایان نظام دو قطبی، دیپلماسی توسعه در کشورهای در حال توسعه که تا قبل از این در حاشیه دو ابرقدرت معنی می شدند محوریت یافت. ذکر این نکته که در دیپلماسی جهانی آمریکا نتوانست انحصاری عمل کند هم ضروری است و این باعث شکل گیری یک نوع دیپلماسی پیچیده، دو جانبه و در عین حال چند جانبه در عرصه بین المللی شد که فاکتورهای متعددی در آن دخیل و تاثیر گذار می باشد.
۹۰/۰۹/۰۳
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.