6 دروغ تاریخی بنی صدر پیرامون آیت الله خامنه ای
مستند اخیر شبکه بی بی سی انگلیس علیه رهبر معظم انقلاب آنقدر ضعیف و بی مایه بود که در همان روزهای اول موجی از انتقادات بسیاری از ضدانقلاب را برانگیخت و مصداقی شد بر این تعبیر که "نور الهی را نمی توان با فوت خاموش کرد" اما از آنجایی که ممکن است دروغ ها، روایت های تحریف شده تاریخی و شبهات ناشیانه این فیلم همچنان برای بسیاری از افرادی که با پیچ و خم های تاریخ 3 دهه انقلاب آشنایی ندارند، محل ابهام باشد، در سلسله مطالبی تمام شبهات وارده در این فیلم (بیش از 50 مورد) پاسخ داده می شود و قسمت اول به دروغ های تاریخی و شبهات بنی صدر اختصاص می یابد:
چرا بنی صدر با کلی گویی، حتی یکی از پیشنهادهای نامعقول آقای خامنه ای را نام نمی برد؟
1. در ابتدای فیلم بنی صدر عنوان می کند که حتی یک پیشنهاد معقول از آقای خامنه ای در شورای انقلاب به یاد ندارد. اما به نظر می رسد این حرف بنی صدر بیش از هر چیز، یک "فحش سیاسی" است. چون بهتر است مشخص شود پیشنهاد معقول یعنی چه؟ و اگر اینطور است چرا بنی صدر حتی یک مورد از پیشنهادهای "غیرمعقول" آقای خامنه ای در جلسات متعدد شورای انقلاب را نام نمی برد؟ و چگونه یک نفر در طول مدت حضور خود در شورای انقلاب، حتی یک پیشنهاد معقول برای عرضه کردن نداشته اما همزمان در میان روحانیون آن برهه، بیشترین ارتباط را با دانشجویان داشته است؟
و اگر به جای کلی گویی های ابوالحسن بنی صدر و بی بی سی، حرفهای امام (ره) برای ما حجت باشد که هست، چطور امام (ره) فردی را که حتی یک پیشنهاد معقول در شورای انقلاب نداده بوده است را بهترین گزینه برای پر کردن خلا شهید مطهری بعد از شهادت ایشان، در میان دانشجویان می دانند:
"اشخاصی که می توانند در اینجا بیایند حرف بزنند بروید پیدایشان کنید. بردارید بروید دعوتشان کنید به دانشگاه. ننشینید که من تعیین کنم. البته من "آ سید علی آقا" را صالح میدانم برای این کار" (صحیفه، جلد 7، ص 106)
اگر آقای خامنه ای با 6 بار زندان برای انقلاب کاری نکرده، سابقه بنی صدر چیست؟
2. اما یکی از شاهکارهای بنی صدر در این فیلم، مناظره وی باخودش است! آنجا که می گوید: "در آغاز کار نمی دانستم اینها عضو شورای انقلاب هستند، وقتی هم دانستم همه تعجب می کردند، آدمهایی که آخر نقش شان چه بوده در انقلاب؟ آقای خامنه ای زندان رفته، تبعید رفته. همین!"
در واقع بنی صدر با بیان این جملات می خواهد بگوید آقای خامنه ای برای انقلاب کاری نکرده و اساسا چرا از طرف امام (ره) به عضویت در شورای انقلاب منصوب شده است؟ اما در ادامه خودش، پاسخ خودش را می دهد. زیرا اگر ملاک سابقه و تلاش برای انقلاب است که خود بنی صدر بلافاصله می گوید: "آقای خامنه ای زندان رفته، تبعید رفته. همین!"
اما اگر هم غیر از 6 بار زندان و تبعید، آقای خامنه ای قبل از انقلاب باید اقدام دیگری می کرده است تا از دید بنی صدر سابقه سیاسی محسوب شود، خود بنی صدر باید پاسخ دهد قبل از انقلاب برای پیروزی انقلاب چه کار کرده است؟ آیا 50 روز زندان رفته است؟ آیا یک ساعت تبعید شده است؟ و اساسا آن موقع که امثال آیت الله خامنه ای در زندان و تبعید بودند، بنی صدر جز درس خواندن در فرانسه چه کار می کرده است؟!
ادعای بنی صدر در مورد شهید منتظری و زیر سوال رفتن انتخاب خودش به ریاست جمهوری!
3. در بخش دیگری از این فیلم، بنی صدر مدعی می شود: "آقای محمد منتظری آمد پیش من گفت که تصمیم بر این است که شما نامزد ریاست جمهوری بشوی، آقای خامنه ای هم معاون شما ... من به محمد منتظری گفتم این تصمیم را کی گرفته؟ پس شما یک عده هستید که قیم (مردم) هستید و رییس جمهور تراشید"
اما رد این ادعای بنی صدر هم مثل دیگر ادعاهایش بسیار ساده است. اول اینکه اگر واقعا چنین ماجرایی صحت دارد، چرا تا کنون در خاطرات مکتوبی که وی پس از فرارش از ایران منتشر کرده است، به آن هیچ اشاره ای نداشته است؟ مگر می شود کسی که خاطرات سیاسی می نویسد، به چنین موضوع مهمی هیچ اشاره ای نکند؟ آن هم در شرایطی که خاطرات وی در خارج از کشور منتشر شده و هیچ مانعی برای نوشتن این قبیل موضوعات برای او وجود نداشته است.
اما نکته مهم تر در این بین، آنجاست که این ادعای بنی صدر قبل از آنکه بخواهد تیری به سمت جمهوری اسلامی، امام یا آیت الله خامنه ای باشد، تیری به سمت خود اوست. چرا که اگر واقعا به قول بنی صدر عده ای رییس جمهور تراش بوده اند و قیم مردم، پس بنی صدر نیز از دل همین فرمول قیم مآبانه رییس جمهور شده و دیگر نمی تواند مدعی شود با رای 11 میلیونی مردم به ریاست جمهوری رسیده است!
آیا در مجلس اول تقلب شد و بنی صدر از این ماجرا به خاطر مصالح ملی عبور کرد؟
4. بنی صدر در ادامه نیز ادعای جدیدی مطرح می کند: "تقلب در انتخابات مجلس شورای اسلامی اول" بنی صدر می گوید: "من به آقای خمینی صحبت کردم که در هیئت می گویند آرا تقلبی است، (اما) به ضرب حکم آقای خمینی مجلس را گشودند. یکی از اشتباهات من این بود که موافقت کردم با این حکم آقای خمینی. از بیم اینکه نکند عراق به ایران حمله کند و ما در دعوای داخلی باشیم."
اما بنی صدر که باز هم کلی گویی می کند، توضیح نمی دهد که اگر در مجلس اول تقلب شد و بسیاری از اعضای حزب جمهوری وارد مجلس شدند، اسناد تقلب در انتخابات چه بوده است؟ چگونه وقتی او رییس جمهور شده بود، در انتخابات تقلب نشد اما به محض اینکه رقبای سیاسی او و مجاهدین خلق (منافقین) در انتخابات مجلس اول پیروز می شوند، در انتخابات تقلب شده است؟
و آیا به صرف اینکه "می گویند آرا تقلبی است"، باید انتخابات دیگری برگزار کرد؟
و این آش آنجا شور تر می شود که گوینده فیلم بی بی سی می گوید رقبای حزب جمهوری در مجلس اول، آرای بالای اعضای این حزب را نشانه تقلب در انتخابات می دانستند! اما کسی نیست بپرسد آیا با این معیار منطقی! نمی توان در انتخاب شدن بنی صدر تشکیک کرد؟ مگر او با 11 میلیون و اختلاف نجومی نسبت به دیگر رقبایش پیروز نشد؟ پس آیا او هم با تقلب به ریاست جمهوری رسید؟
در ادامه نیز بخش بنی صدر می گوید "نباید حرف آقای خمینی را قبول می کردم اما از بیم حمله عراق و جنگ داخلی پذیرفتم" اما سوال اصلی اینجاست که مجلس اول که در خرداد 59 انتخاباتش برگزار شد، ارتباطش با جنگ ایران و عراق که در آخرین روز شهریور 59 آغاز شد، چیست؟ آیا بنی صدر علم غیب داشته که صدام چندماه آینده به ایران حمله می کند؟ آیا با صدام ارتباط خاصی داشته که 3 ماه زودتر از حمله وی به ایران آگاه بوده؟ یا امروز که 31 سال از آن زمان می گذرد، بنی صدر در توجیه حرفهایش مجبور است بگوید 3 ماه قبل از حمله عراق به ایران، ترجیح داده از این موضوع عبور کند چون می دانسته عراق به ایران حمله خواهد کرد؟
اما اگر حتی این سخن بنی صدر را هم بپذریم که وی به خاطر اوج گذشت و ایثار و پرهیز از اختلافات درونی و اینکه پیش بینی می کرده عراق به ایران حمله خواهد کرد، از این ماجرا چشم پوشی کرده است، شواهد تاریخی متعدد وجود دارد که اساسا ابوالحسن بنی صدر با ایجاد فضای آرام سیاسی در کشور کاملا مشکل داشته است. چون بعد از حمله عراق به ایران در شهریور 59، تا خرداد 60 که بنی صدر استیضاح شد، اکثر سخنرانی ها و میتینگ های او در راستای تشدید اختلافات داخلی و ایجاد تنش های سیاسی بوده است. حال چگونه است کسی که در میان اوج حملات دشمن و تسخیر خرمشهر توسط عراق، آن سخنرانی های سیاه را در روز عاشورا، 22 بهمن و 14 اسفند می کند، به فکر این بوده که از یک مساله ای همچون تقلب رقبایش در انتخابات عبور کند تا کشور دچار تشنج نشود؟!
آیا آیت الله خامنه ای یک بار هم در خط مقدم جبهه حضور نداشت؟
5.. بنی صدر در ادامه دروغ هایش در مستند بی طرفانه! بی بی سی مدعی می شود: "در جبهه هم هیچ وقت کسی او را در خط مقدم جبهه ندید ... یک عکس نشان بده که ایشان در خط مقدم جبهه بوده. اینها تاریخ است و تاریخ را باید همانطوری که روی داده گفته شود."
اما دروغ بودن این ادعای بنی صدر، با انتشار همین یک عکس از آیت الله خامنه ای در خرمشهر مشخص می شود و بنی صدر باز هم باید توضیح بدهد که اگر خرمشهر خط مقدم در سالهای 59 تا 60 نبوده است، پس کجا خط مقدم محسوب می شده است؟ مگر غیر از این است که خرمشهر در آبان 59 توسط عراق تسخیر شد؟ و حتی فارغ از این عکس، خاطرات متعدد خود آیت الله خامنه ای در روزهایی که در خط مقدم جبهه بوده است را چه کسی تا کنون انکار کرده است؟ و حتی فارغ از خاطرات مفصل حسن فیروز آبادی از نقش آقای خامنه ای در عملیات آزادسازی سوسنگرد، بخشی از خاطرات شفاهی خود آیت الله خامنه ای مربوط به حضور ایشان در خط مقدم جبهه ها را که در خاطرات دیگر شهدا از جمله شهید چمران نیز تایید شده است، می خوانیم:
"محل استقرار ما در این 8، 9ماهی که در منطقه عملیات بودم، «اهواز» بود، نه « آبادان»؛ یعنی اواسط مهرماه به منطقه رفتم (مهرماه 59 تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60) یکماه بعدش حادثه مجروح شدن من پیش آمد که دیگر نتوانستم بروم. یعنی حدود 8، 9 ماه، بودن من در منطقه جنگی، طول کشید. حدود 15 روز بعد از شروع عملیات بود که ما به منطقه رفتیم. اول میخواستم بروم «دزفول» یعنی از اینجا نیت داشتم. بعد روشن شد که اهواز، از جهتی، بیشتر احتیاج دارد. لذا رفتم خدمت امام و برای رفتن به اهواز اجازه گرفتم که آن هم برای خودش داستانی دارد.
تا آخر آن سال را کلاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60 رفتم منطقه غرب و یک بررسی وسیع در کل منطقه کردم، برای اطلاعات و چیزهایی که لازم بود؛ تا بعد بیایم و باز مشغول کارهای خودمان شویم. که حوادث «تهران» پیش آمد و مانع از رفتن من به آنجا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم ... من به شهید چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت:«خوب است. بد نیست»؛ گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمیخورد. چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجه داری برایم آوردند که اتفاقاً علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رسته های دیگر، بعد از اینکه چند ماه آنجا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گلایه می کردند که چرا لباس شما رسته توپخانه نیست؟ چرا رسته پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رسته زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد، به هر حال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که اینجا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه داده بود. کلاشینکف مخصوصی است که برخلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکف خودم همراه بود، یا آنجا گرفتم. همان شب اول رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید."
منبع: مصاحبه توسط تهیه کنندگان- مجموعه « روایت فتح»
یا خاطره دیگر که می فرمایند:
"پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکستن حصر آبادان که از « محمدیه» نزدیک «دارخوین» شروع شد، ازجمله مسائل مرتبط با حضور در منطقه عملیاتی بود. همین آقای «رحیم صفوی» سردار صفوی امروزمان جزو اولین کسانی بود که عملیات شکستن حصر را از چندین ماه قبل شروع کرد که بعد به عملیات «ثامن الائمه» منجر شد.
... بچه های سپاه، با کلاشینکف و نارنجک و خمپاره و با این چیزها میجنگیدند و اصلاً چیزی نداشتند.
این، شرایط واقعی ما بود، اما روحیه ها در حد اعلی. واقعاً چیز شگفت آوری بود! دیدن این مناظر، برای من خیلی جالب بود. یکی، دو روز آنجا بودم و بازدیدی کردم و هدفم این بود که هم گزارش دقیقی از آنجا به اصطلاح برای کار خودمان داشته باشم (وضع منطقه را از نزدیک ببینم و بدانم چه کار باید بکنم) و هم اینکه به رزمندگانی که آنجا بودند، خدا قوتی بگوییم ... این، خلاصه حضور ... ما در آبادان و آن منطقه اشغال نشده خرمشهر، به اصطلاح «کوت شیخ» بود."
منبع: مصاحبه توسط تهیه کنندگان - مجموعه« روایت فتح»
ماجرای کرخه کور چیست؟
6. بنی صدر در بخش دیگری از سخنانش مدعی می شود: "در جبهه کرخه کور، فرار این آقا مصیبت به بار آورد. موجب شد تا سربازان فرار کنند و ما تا آنها را به جبهه برگرداندیم، جانمان به لب رسید."
اما ماجرای کرخه کور چه بوده است و آیا آنچه که بنی صدر تعریف می کند صحت دارد؟
تمامی اسناد مکتوب و خاطرات شفاهی به جا مانده از دوران دفاع مقدس نشان می دهد که استراتژی های نظامی بنی صدر و دیگر فرماندهان سپاه و بسیاری از مسئولین وقت از جمله آیت الله خامنه ای، کاملا متضاد و در تقابل با یکدیگر بوده است. به گونه ای که تفصیل آنها فرصت دیگری می طلبد اما به طور خاص در ماجرای کرخه کور، دو هفته قبل از آغاز عملیات توسط رزمندگان ایرانی، بنی صدر دستور تخلیه هویزه را از نیروهای بسیج و پاسدار صادر و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شوند.
این دستور بنی صدر، با مخالفت جدی شهید علم الهدی و دیگر رزمندگان مواجه می شود و بعد از آن که علم الهدی با حضرت آیت الله خامنه ای تماس می گیرد، دستور بنی صدر لغو و نیروهای بسیج و سپاه در هویزه باقی می مانند.
یک هفته بعد، تصمیم بر آن می شود که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را می توان نقطه عطف عملیات منظم ارتش و سپاه دانست اما بار دیگر بنی صدر، شعار جدایی ارتش از سپاه را سر داده و می گوید سپاه نباید در این عملیات شرکت کند. اما نیروهای بسیجی و سپاه که در منطقه بوده و اغلب آنها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنی صدر را ضربه شدیدی بر پیکر عملیات می دانستند.
بار دیگر، این مسأله با تلاش شهید علم الهدی و تماس های مکرر وی با مسؤولان در تهران، حل شده و قرار می شود که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند.
15 دی 1359، روز آغاز عملیات، برای این عملیات دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز در نظر گرفته می شود که دو گردان از نیروهای سپاه و عده ای هم از نیروهای جنگ های نا منظم ( شهید چمران) نیروهای ارتش را یاری می دادند. از جمله هدف های این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه کور از وجود نیروهای متجاوز ارتش عراق و آزاد سازی پادگان حمید و منطقه جفیر بود. نتایج عملیات در این روز موفقیت آمیز بود . اما هنوز عقبه های اصلی دشمن در پادگان حمید و سه راهی جفیر آسیب ندیده بود. لذا روزمندگان پس از تصرف مرزهای کرخه و حاج بدر، قصد پیشروی به سوی پادگان حمید را داشتند اما بنا به دلایلی، مانند نرسیدن مهمات، قرار بر این شد که ادامه عملیات در 16 دی ماه انجام شود که در نهایت این عملیات به علل مختلف شکست می خورد.
اما نکته اصلی اینجاست که مستند این ادعای بنی صدر که آیت الله خامنه ای در ماجرای کرخه کور فرار می کند و حتی عده ای از رزمندگان نیز پشت سر ایشان می روند، چیست؟ کدام یک از خاطرات حاضرین در جبهه، حتی یک رزمنده معمولی این ادعا را تایید می کند؟ چرا بنی صدر این اتفاق مهم را هیچ یک از خاطرات خود که در خارج از کشور و بدون هیچ محدودیتی منتشر کرد، مورد اشاره قرار نداده است و حتی در سال 60 نیز که چند تن از نمایندگان حامی وی در مجلس از آیت الله خامنه ای در این باره سوال می کنند، هیچ کدام مدعی "فرار" ایشان از کرخه کور نمی شوند؟ بلکه پیرامون شکست عملیات و ... صحبت می کنند؟
اما پاسخ مشروح آیت الله خامنه ای به این دروغ بزرگ، در 31 خرداد 1360 در صحن مجلس چه بود؟ پاسخی که بی بی سی فارسی هیچ گاه حاضر به پخش آن نشد:
" اما مطلبی که راجع به مساله «هویزه» دیروز خانم طالقانی، جمله ای را در اینجا نقل کردند، من وظیفه خودم دانستم که آن را بگویم، آقایان بنده روز ۱۵ دی خودم در آن منطقه هویزه بودم که روز پانزدهم دی روز حمله به نیروهای عراقی است. یعنی حمله نیروهای ما به نیروهای عراقی ...
نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یک لشکر ما تمام در خط بود و حرکت میکرد. البته بچه های سپاه هم در همان حدود ساعت شاید دو و دو و نیم بعد ازظهر بود. همان عده بچههایی که شهید هم شدند، من آنها را دیدم. که مابین هویزه و آن منطقهای که خط اول بود، داشتند بطرف خط اول حرکت میکردند و میرفتند، لب کرخه کور من اینها را دیدم. یعنی در کنار کرخه اینها از طرف غرب بطرف شرق می آمدند چون نیروهای ما و هم نیروهای دشمن هر دو بعکس حرکت میکرد. یعنی از طرف غرب به طرف شرق فرار میکردند. تا به نیروهای خودشان حدود «دب حردان» که در غرب اهواز قرار میگیرد و شرق این نقطهای که من دارم میگویم، قرار دارد، بپیوندند، این بچهها داشتند به همان طرف میرفتند. که من به بعضی از برادرها گفتم که حالا یک مقداری آمدید و نیروهای ما هم دارد پیش میرود و عجله کنید، نروید حالا برگردید. بچهها گفتند که نه، میخواهیم برویم و رفتند. در آن ماجرا من هیچکس را مقصر نشناختم. فردای آن روز یعنی شانزدهم هم تا حدود ساعت سه، و سه و نیم بعدازظهر بنده بودم و آقای بنیصدر هم در آنجا بود. بعد نیروهای ما بتدریج بنا کردند ضربت خوردن یعنی به نیروهای عراقی، نیروی بزرگی به کمکشان آمد و نیروهای ما را از پهلو هدف قرار دادند. و این قبلا برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما محاسبه نشده بود. این بود که نیروهای ما شروع کردند به عقبنشینی کردن. من ساعت حدود سه و نیم بود با عجله به شهر آمدم که در قرارگاه آن لشکر دیگری که در آنجا هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تاکید کنم و سفارش کنم که آنها از یکطرف دیگر وارد بشوند بعضی از برادران دیگر نظامی ما برای دست و پا کردن مهمات و این قبیل چیزها آمدند و همه در آن ساعت بینی و بین الله تلاش میکردند. یعنی من آن کسانی را که مسوولان سطح بالا هستند نظامی و غیرنظامی نیافتم که تلاش نکنند. البته در آن ساعت وقتی که من میآمدم آقای بنیصدر نبود. حالا شاید که نماز میخواند و یا خوابیده بود و یا غذا میخورد، نمیدانم.
بهرحال یکی دو ساعتی نبود لیکن بعد که ما آمدیم تا ساعت یک بعد از نیمه شب هم ایشان در آنجا بوده و نیروهای ما وقتی منهدم شده بودند، ایشان آنجا دیده بود و شاهد بوده، بعدا آمده بود برای ما نقل میکرد. علی ایحال در ماجرای هویزه که تعدادی از بچههای ما شهید شدند، من بطور قطع نفی نمیکنم اما به هیچوجه نشانی از یک تعلل عمدی و سستی عمدی، خدای نکرده خیانتی مشاهده نکردم، چون دیروز شنیده شد کسانی میگفتند که این کار، کار آقای بنیصدر بوده است، نه، ما درباره آقای بنیصدر اینقدر اشکال و ایراد وارد و بجا و منطقی داریم که محتاج این نیست که این مسالهای که هیچ راهی برای اثبات ندارد، به ایشان ما نسبت بدهیم."
۹۰/۰۷/۱۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.