فاش می گویم....از غم هجر فاش می گویم...
از او که در سایه های تیره...روشنی برافروخت...فاش می گویم!
فاش می گویم...از دل بی تاب و قرارم فاش می گویم...
از او که در هنگامه طلوع...دست در دست محتسب....فاش می گویم!
فاش می گویم.... از دل غمناک خویش... فاش می گویم...
از او که در پس خورشید...آتش برافروخت...فاش می گویم!
فاش می گویم...از چشمان خمارم....فاش می گویم...
از او که در ظلمت شب...فانوس سحر بر انگیخت...فاش می گویم!
فاش می گویم...از دل خویش...از زبان خویش...فاش می گویم...
از او که در خموشی دل...چراغی تازه برافروخت...فاش می گویم!
سروده ی آقای سرافراز
۹۰/۰۷/۲۸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.