دست طلب به سوی او روز و شام مسئلت از غیر جمالش حرام هر که اسیر بی قرار یار است به شوق او همیشه ره سپار استدیده ببندد همه دم به راهش جان بدهد بر سر یک نگاهش به سر رود به سوی جانانه ‏اش تا که رسد بر در میخانه اش بر در میخانه گدایی رواستاگر که ساقی کرم مرتضاست ز مرتضی اگر کرم بخواهید اگر که لطف دم به دم بخواهید دل به طهورای ولایت برید حاجت خود به باب حاجت برید نگویم این را که خدا عالم است باب حوائج به خدا کاظم است