نویسنده:محمد شاکر اردکانی*
کتاب فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی نوشته ی دکتر غلامعلی حداد عادل است .
نظریه ای که این بزرگوار مطرح می کند این است که علاوه بر این که محیط اقلیمی و جغرافیایی و ... در نوع لباس پوشاندن تاثیر دارد ولی طبق نظر ایشان مهم ترین دلیلی که در نوع لباس پوشاندن تاثیر دارد فرهنگ و بینش افراد است .
قسمتی از کتاب بدین شرح است:
دو خیاط وارد شهری شدند و پادشاه را فریفتند که ما در فن خیاطی استادیم و بهترین لباس را برای شما می دوزیم . و از همه مهمتر این که ما قادر هستیم لباسی بدوزیم که فقط حلال زاده ها بتوانند ببینند و هیچ حرامزاده ای قادر به دیدن آن نیست . اگر اجازه بدهید شروع به دوخت این لباس کنیم و پادشاه هم با شور و شوق فراوان موافق کرد و امکانات را در اختیار آنها قرار داد.
خیاط ها کارگاهی عظیم با چرخ و نخ و ...ایجاد کردند و چنان هنرمندانه دست خورده دست خود را در آسمان تکان می دادند که گویی در حال دوختن لباس هستند . روزی پادشاه ،نماینده ای برای دیدن لباس به کارگاه فرستاد . نماینده ی بدبخت هر چه نگاه کرد چیزی ندید و از ترس این که حرم زاده باشد چیزی نگفت و در برابر پادشاه شروع به تعریف از لباس ایشان کرد.
هر روز نمایندگان پادشاه برای تماشا و رسیدگی به روند دوخت لباس به کارگاه می رفتند و هیچ کدوم لباسی نمی دیدند ولی از ترس حرام زادگی چیزی نمی گفتند و فقط در مقابل پادشاه شروع به تعریف لباس می کردند .
تا بالاخره نوبت به خود پادشاه رسید و به خیاط خانه ی سلطنتی رفت تا لباس زربفت عجیب خود را به تن کند . البته او هم چیزی ندید و پیش خود گفت معلوم می شود فقط من یکی در میان این ها حلال زاده نیستم و با تمام دیر باوری و تاسف و ناراحتی ناچار وجود لباس و زیبایی و ظرافت آن را تصدیق کرد .خیاطان حقه باز پس می رفتند و پیش می آمدند و لباس موهوم را به تن پادشاه راست و درست می کردند و پادشاه بیچاره لخت ایستاده بود و از ترس سخن نمی گفت و ناچار از داشتن چنین لباسی ابراز مسرت می کرد .
سرانجام قرار شد جشنی عظیم در شهر بر پا شود تا پادشاه جامه ی تازه ی خود را بپوشد و خلایق تحسین کنند . مردم در دو سمت خیابان ایستاده بودند و پادشاه لخت با آداب تمام ،با آرامش و وقار از کنار آنها عبور می کرد و دو نفر دنباله ی لباس او را در دست داشتند و درباریان ،رجال ،امیران و ...با احترام پشت سر پادشاه حرکت می کردند و مردم بدبخت هم که هیچ کدام لباسی بر تن پادشاه نمی دیدند ولی از ترس آبرو ریزی و حرام زادگی لباس جدید پادشاه را به او تبریک می گفتند .
ناگاه کودکی فریاد زد:این که لباسی بر تن ندارد چرا پادشاه لخت است؟ مادر کودک هرچه سعی در ساکت کردن او به خرج داد موفق نشد و کم کم چند کودک دیگر هم این سخن را گفتند و بعضی تماشاچیان با تردید این حرف را برای هم نقل کردند و دیری نگذشت که جمعیت یکپارچه فریاد زد که :
چرا پادشاه لخت است؟
و چرا..... و چرا....
اینک تمدن غرب چنین وانمود می کند که می خواهد برای انسان لباس بدوزد. اما در حقیقت به جای آنکه لباس بر تن او کند او را برهنه ساخته است و هیچ کس جرات نمی کند فریاد بر آورد لباسی در کار نیست و حاصل این همه مد و پارچه و چه و چه برهنگی انسان است .
آیا در این جهان که همه اسیر و شیفته ی تمدن غرب هستند مردمی پیدا می شوند که دلی به پاکی آن کودک داشته باشند و فریاد برآورد آنچه در غرب به عنوان لباس بر تن انسان می پوشاند ، پوشش نیست بلکه برهنگی است؟!!
آیا مردمی پیدا می شوند که صداقتی کودکانه داشته باشند و در مقابل جهانی که برهنگی را لباس می داند جرات کنند و فریاد بر آورند ؟
چرا آن مردم ،ما نباشیم؟
۹۱/۰۷/۳۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.