در آستانه ی بازگشایی مدارس و دانشگاه ها هستیم و چیزی که می خوانید حرف هایی است با تاخیر دو ساله.ما تازه رفته بودیم دانشگاه. احساس می کردیم دیگر برای خودمان کسی شده ایم و علم و اطلاعات از کنارمان دارد می زند بیرون. حالا هست که اساتید ما را ببینند و بگویند آخر تو کجا بودی این همه سال؟ دانشگاه ما چه فیضی ببرد از تو. ما هم حتما قرار است مدام از این کتابخانه به آن دانشکده. از این موسسه ی ثبت اختراع به آن سازمان نخبگان. از این انجمن علمی(با تعاریف خودمان) به آن مرکز پژوهشی برویم. البته برخی از رفقا هم برای منظورهای دیگری آمده بودند که تفکیک جنسیت دو ترم اول آب سردی بود بر پیکره ی آنها!!ولی چشمتان روز بد نبیند وقتی وارد دانشگاه شدیم با بوغی ای که از سرو شکلمان می چکید و سوال هایی که می کردیم و آدرس هایی که می پرسیدیم و دقت هایی که به نقشه ها می کردیم و گم و گور هایی که می شدیم و نگاه پر تعجبی که به دانشگاه و آدم هایش می کردیم تا خریدن بلیط برای سرویس دانشگاه به سلف!! و واژه ی "خانم" یا "آقا" برای صدا زدن استاد! پنج تومن شارژی که روز اول برای پیدا کردن رفیقمان خرج شد و از همه بدتر وقتی بقیه می دیدنمان با لبخندی روی لب(که از صدتا فحش بدتر بود) می گفتند ترم یکی؟ و ما با خوشحالی می گفتیم : «بله!» و بارها بود که با این جواب روبه رو شدیم : «کاملا مشخصه» و من هی برایم سوال بود «کجایم انقدر مشخصه؟» و بارها من را که پیش خودم احساس بزرگی می کردم با لفظ"جوجو" خطاب کردند!!! در حدی که مرغ و جوجو میدیدم حالم بد می شد...و البته امسال روز اول خودم کلاس نداشتم ولی حدود ساعت یک ربع به 8 رفتم دانشگاه و تا حدود 45 دقیقه شونصد تا آدرس دادم و هزار تا دوست پیدا کردم. فقط بخاطر اینکه بگویم «ترم یکیــــــن؟» و چقدر وسوسه شدم برای پیچاندن! البته این کار را نکردم و به جایش رفتم با یک فیلم مستند نامحسوس از بوغی ها و سوالاتشان و کارهایشان و کت و شلوارشان و مادر و پدرشان گرفتم اندکی از عقده هایم را تخلیه کردم!! از حدود50 نفر آقا پسر اتوکشیده با لباس ترجیحا چهارخانه که حدود دوساعت دم کلاس منتظر اولین استاد نشستند و استادی نیامد. مادر و پدرهایی که با فرزندشان آمده بودند و دنبال کلاس شماره فلان می گشتند. مادری که رفتم کمکش کنم گفت:«نه،ممنونم،آخه پسرم آزماااایییشششگاااه شیـــــــمی داره.» و من که می دانستم آزمایشگاه تشکیل نمی شود و مادری که فکر می کرد که حالا پسرش دارد اورانیوم غنی می کند. دختر خانم هایی که معمولا سر و شکل ساده ای داشتند و تیپشان بیشتر به فرم مدرسه می مانست.چقدر هم احساس پز می کردند. خیلی دوست داشتم فیلم هایشان را موقع فارغ التحصیلی بهشان بدهم تا مقایسه ای انجام بشود.و اما حرف های دوسال تاخیر دار. اوایل ترم بود. ما شاخ غول کن کور را شکسته بودیم و با خوشحالی وارد محیط علمی دانشگاه شدیم. سوال ها بدین شرح بود: «رتبت چنده؟» یا « ریاضیتو چند زدی؟» یا «انتخاب چندمتو قبول شدی؟» و البته یک سوال خیلی جالب بود که می پرسیدند «مدرسه کجا رفتی؟». یک بار یکی از رفقا از ما این سوال را پرسید. ما با خودمان فکر کردیم که حالا مثلا او مگر مدارس ما را می شناسد. و گفتیم:«مدرسه؟؟!!خادم زاده!!». اوهم با نگاه عاقل اندر سفیهی به ما گفت :«آهاااان ینی دولتی بودی؟» و مایی که در جواب تقریبا شکل علامت سوال بودیم که «پس دولتی نرم کجا برم؟؟»حالا جالب دانش آموزان بعضی از مدارس بودند که اصلا ما را آدم حساب نمی کردند!! و انگار فیلی در دانشگاه قدم می زده و فـِنّی کرده و آنها از دماغ مبارکش افتاده اند!! و بعد از تحقیقات محلی متوجه شدم که در کلاس ما فقط من و یکی از دوستان دبیرستان دولتی رفته ایم. آنجا بود که فهمیدم چرا برقی ها این قدر پولدار ترند. این فاصله طبقاتی بین قشر درس خوانده تر و درس نخوانده تر (و این روزها بعضی رشته ها با بعضی دیگر) که این مدارس با رشد عجیب و غریبشان به وجود می آورند، دمار از روزگار مملکت در می آورد... حالا شما فکر کنید وقتی که اینها وارد جامعه بشوند، چه ها که نخواهد شد. کرسی های علمی دانشگاه ها و صنعت و پزشکی و آموزش و پرورش و علم ما می افتد دست کسانی که پول بیشتری برای کلاس کن کور و ثبت نام مدرسه داده اند. معمولا با معلم خصوصی میلیونی حال کرده اند. تقریبا بحرانی در زندگی ندیده اند و حالا می خواهند وارد صنعت و پزشکی و حقوق و روان شناسی پر بحران شوند. دیگر گذشت آن زمانی که از یک دهی، روستایی رتبه تک رقمی می آمد.تک رقمی ها چندین سال است یک عده ترجیحا تهرانی اند که  عکسشان شاخص تبلیغات این کلاس و آن موسسه است. امسال که کلی هم از شمیرانات بودند (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل شمیرانات) و البته چقدر بعضی حق ها ضایع می شود. چه کسی وارد دانشگاه می شود؟؟ با استعداد تر؟ یا پولدار تر؟؟ واقعا مدارس تیزهوشان ،توانسته تیز"هوشان" را دور هم جمع کند؟؟ این روزها که کن کور و تست رابطه ی مستقیمی با علمی شدن دارد واقعا محک علمی خوبی هم هست؟؟چقدر احساسات کن کوری ها سر کیسه ها را شل کرده؟؟ اصلا توی جیب چه کسی می رود؟؟ چه کسانی دارند از این آب فوق گل آلود کوسه و نهنگ می گیرند؟ آیا با این همه مدرسه این همه نخبه هم هست؟؟ یا این همه معلم هم هست؟؟ یکی از سمپادی های یزد تعریف می کرد که ما هرچه معلم خوب داریم اردکانی و میبدی اند. این جا حق چه کسی ضایع می شود؟؟ بچه های با استعداد شهر ما با چه کسانی رقابت می کنند؟؟ با پول؟؟ با مدرسه؟؟ با دلال؟؟ با خصوصی سازی؟؟پ.ن.دوست مدرسه دولتیم مطمئن باش به حرف معلم شهید که گفت: «آن سوی دلتنگی ها همیشه خداییست که داشتنش جبران همه نداشته هاست.» و تو همیشه باعث افتخاری. همه ی دانشگاه ها پر از امثال توی مدرسه دولتی پر تلاش است.خانه ی دانشجو هم پر از این دانشجویان:)تو باید تلاش کنی و مطمئن باشی تلاش تو جای همه چیز را پر می کند. و البته مهم نیست چه کسی وارد دانشگاه می شود. مهم موفقیت است. که جنم می خواهد. نه بچه ی لوس مرفه (توهین به دانش آموزان این مدارس نمی کنم. همیشه مدارس خاص پر از دانش آموزان خاص هم هست).از بلاگ سمانه طاقداری اردکانیBavatan.blog.ir