ماهی
مون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش
نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشحالی
بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین
پرید خسته شد وخوابیـــد . دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش
تو آب. الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون
تو قهر کرده و خودشو زده به خواب.
"این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونند. دوستشون داریم و
دوستمون دارند ولی ما رونمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند بهترین
رفتار را با ما می کنند."
مستدام و پایدار باشیــــــد.
۹۲/۱۲/۰۹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.