استاد فلسفه ای منکر وجود خدا بود.روزی دانشجوی جدیدی سر کلاس او نشست.استاد وارد کلاس شد و شروع به تدریس کرد.در میانه ی تدریس باز منکر وجود خدا شد و گفت:آیا کسی در این کلاس صدای خدا را شنیده ؟کسی پاسخ نداد.دوباره پرسید:آیا کسی در این کلاس خدا را لمس کرده است؟باز کسی پاسخ نداد.استاد باز پرسید:آیا کسی در این کلاس خدا را دیده است؟ دانشجویان همه به هم نگاه می کردند و هیچ کس پاسخ نداد . استاد با قاطعیت گفت:پس با این وصف خدایی وجود ندارد.دانشجوی جدید که به هیچ وجه با استدلال استاد موافق نبود بر خاست و اجازه خواست و گفت: آیا کسی در این کلاس صدای مغز استاد را شنیده است؟ هیچ پاسخی نشنید.دوباره پرسید:آیا کسی در این کلاس مغز استاد را لمس کر ده است باز پاسخی نشنید.و دوباره پرسید آیا کسی در این کلاس مغز استاد را دیده است ؟ همه پاسخ دادند: نه!؟!دانشجو گفت:پس نتیجه می گیریم استاد مغز ندارد.
۹۱/۱۱/۱۴
۱۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۴۱
محمدحسین احسا نپور
سلام.جناب میرشمسی حرف شمادرست بعضی دانشجویان خودشون روخیلی بزرگ می بینند ولی فک نکنم ربطی به حرف من داشته باشه.
میرشمسی
سلام.جالب بود و متاسفانه از این استاد های بی مغز فراوون داریم. در ضمن جناب احسانپور بعضی وقت ها دانشجوها خودشون رو خیلی بزرگ می بینند در حالیکه...
محمدحسین احسا نپور
سلام.خیلی حکایت تاثیر گذاری بود منتها برای رنج سنی 7تا9سال نه برای دانشجو