این هم یک دل نوشته ی دانش آموز علوم انسانی و امروز، با کوله باری پر از گذشته در پی اینده.... ددینج...dedinj.....ددینج.....dedinj.... بلند شو....امروز به تو سلام میکند.(بین خودمان باشد ولی ای کاش سلام نمی کرد.)بستر گرم را باید با کلاس سرد معامله کنی...کتاب های رنگارنگت را در کیف میگذاری....این روزها که بازار صبحانه هم زیاد داغ است....در عصر سرما باید به خود برسی وگرنه یا بدنت را از دست میدهی یا سرت را (ولی یک شنبه ها آرایه های ادبی نداریم تا کاربرد ایهام را توضیح بدهم!!) می گویند فرشتگان در راه کسب علم بال های خویش را زیر پاهایت می گسترانند ولی ای کاش میشد جوری حساب کرد که هوای اطرافت را هم داشته باشند تا هم گرم بمانی و هم از دست رانندگان خواب الود در امان باشی! در همین افکار غوطه وری که ناگهان تابلویی راه را نشانت میدهد.بالاخره با چهره ای شاد و خندان و وجودی گرم به ورودی علم و هنر و تربیت و اخلاق و انسانیت و ادمیت و ... میرسی! اون قدیم قدیما یک اقای با شخصیت با چهره ای خندان به پیشوازت می امد ...حداقلش این بود که خودت را میگرفتی و چهره ات را طوری حرکت میدادی که انگار لبریز از علم است اما حالا....بماند! یک شنبه ها صبحگاه قرانی داریم (تبلیغ به این واضحی دیده بودید؟) از دوران راهنمایی وقتی نام مقدس و مبارک و میمون "ریاضی" می امد وجودم پر از نور میشد! ولی نمیدانم چرا وقتی این نور مجالی برای خودنمایی پیدا می کرد با اخم و تَخم همراه بود!! بله درست حدس زدید دومین روز از یک هفته را باید با درس شیرین و پایه ی علوم، یعنی "ریاضی" شروع کنیم(بنده خدا ریاضی اینقدر که ازش تعریف میکنند خودش هم دلیلش را نمیداند) البته ریاضی سال سوم خیلی خیلی شیرین است حداقل فایده اش اینست که برای اینده ساخته میشوی چنان مشت و مالی.....!! خب چیزی نمی گوییم تا فعلا زنگ تفریح بخورد.یادش بخیر سال گذشته زنگهای تفریح کتابخانه بودم. البته دوستانمان! در بوفه بعضی اوقات دعوتمان میکردند.... امسال هم گرچه خوش میگذرد ولی کتابهای ساعت بعد در دست دانش اموزان مجالی برای خودنمایی پیدا میکنند.باید ببینید، انواع حرکتهای نمایشی و اکروباتیک..... در شادی های زنگ تفریح غوطه وری که زنگ به صدا می آید.مباحث جغرافی شیرین است البته اگر مشکل نباشد!کلاس جغرافی هست و نقشه و پدیده های طبیعی و گردش علمی و ....البته در توهم!ولی در کل جغرافیا شیرنی های خاص خودش را دارد البته اگر معلم هم...بله!! و باز زنگ تفریح چه حکایت هایی دارد این زنگ تفریح! چون یکشنه تا ساعت سه مدرسه هستیم ناچارا صبحانه ای هم چاشنی اش است.البته اگر بشود نامش را صبحانه گذاشت!مردد هستی این یک لقمه نان را بخوری یا نخوری!! ساعت سه که به ذهنت می اید دیگر به خوردن و نخوردنش فکر نمیکنی! خدا عزتش دهد آنکه این بحث بوفه تریا را در مدارس راه انداخت! که اگر وجودش بی وجود بود.....! عقربه های ساعت را دنبال میکنی تا میروی بگویی دو ثانیه گذشت زنگ کلاس گوشت را می نوازد! دانش اموزان تشنه ی علم دسته دسته به کلاس می روند یکی هم ان وسط ها مشغول نوشتن بیتی بر روی تخته سیاه است. آخر درس زبان فارسی، کلاس علوم انسانی(ادبیات) نباشد زشت نیست؟ و معلم که به بیت نویسی ها عادت کرده بیت را با لبخندی میخواند و کمی هم توضیح و ناگزیر مشغول درس خودمان! زبان فارسی هم با این که دردسرهای خودش را دارد اما اگر نخواهیم از جاده ی انصاف دور شویم شیرنی خاص خودش را هم دارد. بالاخره زبان فارسیست باید تعریفش کنی نمی شود که بدش بگویی! هیچ دقت کرده اید در این خاطره نویسی ها زنگ تفریح تکرای نمی شود؟!! بله زنگ تفریح که نه زنگ نماز! به صدا در می اید. و جوانان مسلمان و شیفته ی نماز و عبادت را می بینی که در امر وضو و رسیدن به نماز جماعت از هم سبقت می گیرند.نه کسی حرف اضافی میزند نه کسی.... و نه....همه به دنبال نماز و فقط نماز! بعد از شارژ روحی و معنوی! دانش اموزان با اغوشی باز به استقبال درس و معلمان خوش تیپ خود می روند! چندیست که میخواهم حقیقتی را بگویم البته چون میدانم اقای عابدی ناراحت نمی شوند می گویم!!بله درست حدس زدید اقای عابدی هم به کلاس می ایند تا سلسله درس های یک شنبه را به انجام رسانند! اما حقیقت! قبل از اینکه به سال سوم بیاییم(!) وقتی اقای عابدی در راهرو رویت می شدند کلمه ای بین بچه ها رد و بدل میشد. با اجازه از اقای عابدی: "ب ر ج ا خ ل ا ق" انصافا این واژه در بین بچه ها سخت اثر گذاشته بود اما وقتی به سال سوم رسیدیم! پس از یکی دو جلسه کلا این کلمه از ذهن بچه ها پاک شد بعضی وقتها که یادی از خاطرات گذشته میکنم یک لحظه میخندم که چطور این کلمه دیگر حتی به ذهن همکلاسی ها هم  خطور نمی کند تا ما باشیم قصاص قبل از......!( در این جا از اقای عابدی معذرت خواهی میکنم). تا این چیزها رو گفتیم زنگ خانه هم خورد....!! با کمی....!